رهبر معظم انقلاب: باید كردی هم یاد بگیرم

گزارشی خواندنی از بازدید رهبر معظم انقلاب از نمایشگاه کتاب در سال 1386

در این دیدار 120 دقیقه‌ای؛ 6 مرتبه چفیه “آقا” را درخواست کردند. چفیه عوض شد، دوباره، سه باره و … دست آخر در غرفه انتشارات […] وقتی متصدی غرفه، چفیه را خواست،‌ آقا دستی بر عبا بردند و گفتند: چفیه را گرفتند؛ نیست دیگر!

• دو پیرمرد در غرفه كوچكی منتظرند تا رهبر بیایند. محافظ‌ها به‌شان می‌گویند: بروید داخل غرفه. ولی پیرمرد متصدی كه انتشارات هم نام اوست ـ توکلی ـ می‌گوید: می‌خواهیم زیارتشان كنیم! رهبر هم که آمدند، پهلو به پهلوی ایشان ایستاد و با همان لهجه شیرین كردی شعری خواند:

رسم فرنگیان كُله از سر فكندن است           تعظیم چون كنند خداوند جاه را

من اكتفـا به شیـوه ایشـان نمـی‌كنم           هم سر به پایت افكنم هم كلاه را

و كلاه چرمی كوچكش را در دست گرفت. حضرت آقا با لبخند چند بار دستی بر شانه پیرمرد زدند و بسیار تشكر كردند و …

-«زنده باشین انشا‌الله، اهل سنندج هستید؟»

-«… بانه …»

 

-«خیلی خوب، دستتون درد نكنه …» و بعد رو به وزیر كردند و گفتند: «كردستان مركز ذوق ادبیات است.»

-«آقای هژار زنده‌اند؟»

-«فوت کردند…»

-«این آقای هژار – عبدالرحمن شرفكندی ، متخلص به هژار- قانون ابن سینا را به قدری خوب ترجمه كرده‌ كه آدم وقتی می‌خواند، لذت می‌برد.»

• غرفه انتشارات‌ […] غرفه بزرگی بود به مدد زرنگی و خوش‌زبانی مدیر انتشارت، دقایق زیادی را میزبان رهبر بودند. “كتاب تاریخ نجف” نوشته شیخ محمد حسین بن علی بن حرزالدین را كه تقدیم آقا كردند، ایشان پرسیدند «این آقای حرزالدین زنده‌اند؟»

-«نخیر، این كتاب را هم پسرشان چاپ كرده‌اند. شیخ عبدالرزاق حرزالدین.»

و بعد … « این آقای حرزالدین پدر، یك كتابی داشتند به نام معارف الرجال، خودش در آن كتاب به چندین تألیف دیگر خود اشاره می‌كند، شما به این آقای شیخ عبدالرزاق بگویید تألیفاتی كه در آن كتاب ذكر شده، به نظر آثار با ارزشی است، فكری برای آن‌ها بكنید.»

مدیر انتشارات كه از تمام كتاب‌هایی كه تا به حال منتشر كرده بود، به سرعت نمونه‌ای می‌آورد و توضیح می‌داد، انگار تازه گرم شده باشد، هر از گاهی کتاب جدیدی را معرفی می‌کرد و … همه توضیحاتش را كه داد، حضرت آقا گفتند: خیلی خوب موفق باشید … هنوز چند ثانیه نگذشته بود كه حضرت آقا برگشتند و پرسیدند: اسم شما چیه؟! مدیر انتشارات نامش سعدی بود و قبل تر هم در انتشارات الهادی كار می‌كرده … حالا معرفی خودش هم فتح باب جدیدی شده برای آغاز یک سخنرانی مفصل دیگری!!

• انتشارات بین المللی […]، بیشتر كتاب‌های خانوادگی، هنرهای تزئینی و صنایع دستی منتشر می‌كند. آقا كه برای بازدید به غرفه‌شان رسید، مجموعه‌ای از این قبیل آثار را به ایشان تقدیم كردند. مدیر انتشارات در حالی‌كه داشت كتاب «ملیله دوزی» را به رهبر نشان می‌داد، گفت: «شرمنده! ما همه كتاب‌هامون در همین حوزه منتشر می‌شه!» آقا هم با لبخندی تشكر كردند و مثل برخی غرفه‌های دیگر از فروش و استقبال مردم سراغی گرفتند.

• انتشارات پرتو بیان، یك نهج‌البلاغه كردی منتشر كرده بود. آقا پرسیدند: «این را كردهای ایران با همه گویش ها می‌فهمند؟» كه جواب مثبت بود. بعد پرسیدند: «كردهای عراق چه؟» جواب با توجه به برگزاری نمایشگاهی در عراق و استقبال مردم، مثبت بود. بعد آقا چند صفحه‌ای از نهج البلاغه را تورقی كردند و رو كردند به وزیر و گفتند: «كردی، فارسی است، تنها زیاد تغییر كرده است.» در همین حین غرفه‌دار یك نهج البلاغه برداشت تا به آقا هدیه بدهد، ایشان هم با لبخند گفتند: «انشاءا…باید كردی هم یاد بگیریم …»

 

منبع : http://79.127.127.230/news-content?id=9166